ورود کاروان سیدالشهدا علیهالسلام به کربلا ( مدح حضرت زینب)
روی پرهای فـرشته کعـبهای عالی مقام میرود در بینِ صحرا میرود بیتُالحرام میرود دریا، به دنبالش مدیـنه مثل رود میرود باران، به دنبالش مدینه تشنه کام آفتابِ مکه در محمل نشست و بار بست صبح و شامِ مکه بعد از آن فقط شد شام شام رد شد از یثرب رسولالله فرمود: الوداع رد شد از سمتِ نجف شاه نجف گفتا سلام کیست او نـورِ مـفاتـیحالجنانی مستجـاب کیست او طوفانی از نهجالبلاغه در کلام کیست او وقتی که زهرا را ادامه میدهید حجـةالله است زهـرا دخـترش قـائم مقـام فـاطـمه وقـتی تجـلـی کرد زینب نـام شد فاطمه شبهای قدر و زینـبش ماه صیام کیست: اقـیانوس آرام است اما با حسین مرتضایی در حجاب و ذوالفقاری در نیام کیست زینب ابتدایِ حاء و سین و یا و نون کـیـست زینب انـتهـای شعـرهای ناتـمام حق بده عُمان اگر از زینباللهی نوشت حیرتش بود و خودش با واژههای خام خام این علی یا فاطمه یا که حسن یا که حسین در شگفتم از زنی اینگونه دارد چند نـام آسـمـان در کُـلِ عـمـرِ آسـمـانیاش نـدید از تـمامـیِ بـرادرها کـنـارش جـز قـیـام سایهاش را چـشم همسایه ندیده نیم قـرن سایهاش هرچند باشد بر دو عـالم مستدام کَس ندیده کـوه را وقـتی که میآید چنین کَس ندیده چادری اینگونه غـرقِ اسـتلام کـربـلا در کـربـلا آمـد اگر زینب رسـید کـربـلا شد کـربـلا با نام زینب والسـلام بین عرش و فرش حائل زانویِ عباس بود ورنه عـالـم را نباشد طاقـتِ آن نیـم گـام در شگـفـتم از زمـینی که تحـمل میکـند تا که او آهـسـته بگـذارد قـدم با احـتـرام جعفر و عون و محمد قاسم و اکـبر همه گِرد او هستند گیرند از دو دستش هرکدام گِرد گردش از برادرها شلوغ افسوس گفت: آه از حُـسنِ شـروع وای از حُـسنِ خـتام چار پرده روی محمل داشت اما عاقـبت دید طوفان شد زمین خونین هوا شد سرخ فام پردههای محـملش را با حـرم آتش زدند میدود دنـبـال دخـتـرها خـدایا در خـیـام خوب شد این صحنه را چشم عزیزانش ندید شـاه بـانـویی زمـین اُفـتاد در بـینِ عـوام هرچه خانم گـفت عـباسـم ولی او پا نشد وای از احوالِ زینب وای از چشم حرام عاقـبت هـمسایهها دیـدند او را بر زمین عاقبت او دید شاگردانِ خود را رویِ بام سختتر از هر جراحت دیدن لبخند بود از مسلمان های کوفه از یهـودیهای شام جای طفلان یتیم خسته بیبی، خورد خورد تازیانه جای آب و کعـب نی جای طعـام |